جدول جو
جدول جو

معنی ابوالحسن فارسی - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالحسن فارسی
ابوالحسن عبدالغافربن اسماعیل، از علمای زبان عرب، تاریخ و حدیث، و اصلاً فارسی واز اهل نیشابور بود، سپس به خوارزم کوچ کرد و از آنجا به غزنین و هندوستان رفت و در نیشابور بسال 529 هجری قمری درگذشت، از کتابهای او المفهم لشرح غریب مسلم، السیاق در تاریخ نیشابور و مجمعالغرایب در حدیث های نادر و غریب مشهور است، (از اعلام زرکلی ج 2 ص 531)
لغت نامه دهخدا
ابوالحسن فارسی
(اَ بُلْ حَ سَ)
عبدالله بن مقفع فارسی. در نامۀ دانشوران کنیت ابن المقفع را ابوالحسن آورده اند، لکن صاحب الفهرست گوید او پیش از قبول اسلام مکنی به ابوعمرو بود و پس از مسلمانی کنیت ابومحمد گرفت. و رجوع به ابن المقفع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُلْ حُ سَ)
فارسی. طبیب خاص بهاءالدولۀ دیلمی و متصدی کتابت بصره. او پس از بهاءالدوله نیز مدتی بزیست و بعد از چهارصد و سی درگذشت
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد بن سلیم نوری. مکنی و مشهور به ابوالحسن سفاقسی. قاری و محدث و متکلم بود و در سال 1040 هجری قمری در سفاقس متولد شد و در آنجا پرورش یافت و در تونس شروع به تعلیم قراآت کرد و به مصر رفت و در سال 1117 یا 1118هجری قمری در سفاقس درگذشت. او راست: 1- تنبیه الغافلین و ارشادالجاهلین. 2- العقیده النوریه فی معتقدالساده الاشعریه. 3- غیث النفع فی القرأات السبع. 4- معین السائلین من فضل رب العالمین. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
شاری. صاحب فهرست است
لغت نامه دهخدا
ابن جعفر کاتب، مکنی به ابوالحسن فارسی. وی ساکن نیشابور، و درادب و علم توانا بود. و حاکم در کتاب نیشابور از وی نقل می کند. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 106)
لغت نامه دهخدا